۱۳۹۹ مرداد ۱۰, جمعه

دل آرا شرکا _ سروده بسیار زیبای رخ سیمین





جلوه ای کرد رخ شیرین

چون قندت

همی آشفت ، گیسویت

هم گفت

از آن رخ سیمینت

از آن زیبایی بی مثالت

از آن نغمه شیرینت

از آن تمثیل دلربایت

( دل آرا شرکاء )



دل آرا شرکا _ سروده بسیار زیبای هفت شهر عشق




 

گرمای دست تو را حس کردم

و افسونگریت را فهمیدم

عشق تو غریب تر

و شگفت آورتر

از عجایب هفت گانه

مرا آواره کردی

در هفت شهر عشق

دل آرا

همچنان مسرور است

به آن نگاه  و گرمای جاودانه

( دل آرا شرکاء )


دل آرا شرکاء _ سروده بسیار زیبای بی قرار





من و تو بودیم در آن دیار

من عاشق و تو بی قرار

تو به گرمای تابستان

تو به عشق زمستان

تو به آن ناله شبانه

( دل آرا شرکاء )




دل آرا شرکا _ شعر بسیار زیبای عاشقانه






مایوس آن زمان نباش

که تو را عاشقانه خواهم

من تو را همره و هم دیوانه

هم دلداده  می خواهم

تو را و آن تنگ نظری هایت را

دیدم و باز عاشقانه میخواهمت

(دل آرا شرکاء)





دل آرا شرکا _ جمله بسیار زیبا روز مادر



در جهان

واژه مهر

از نام تو

گرفته شده

مادر مهربانم

 ( دل آرا شرکاء )



دل آرا شرکا _ شعر بسیار زیبا روز مادر




مادرم

تو که تمام وجودت

انبوهی از عشق است

تو را می کشم

با رنگ اقاقیا

تو را می نویسم

با خطی از طلا

( دل آرا شرکاء )


دل آرا شرکا _ نوشته زیبا به مناسبت روز مادر






مادرم در طوفان های روزگار

تو را دیدم پر صلابت و امیدوار

( دل آرا شرکاء )


مادرم تمام دنیا هم نمیتوانند

 از تو و عشق بی پایان تو بنویسند

( دل آرا شرکاء )


مادرم ، عشق از نگاه تو ، متولد شد

( دل آرا شرکاء )



دل آرا شرکا و سروده بسیار زیبا به مناسبت روز مادر




هر گاه مینگرم

در آینه

رنگ چشمانم

زیبایی موج گیسوانم

چهره چون قرص ماه م

کمانی ابروانم

لب های گلگونم

حالت چهره ام

از تو میگویند

مادر عزیز و زیبا رویم

تو در تار تار وجودم

تا ابد جاری هستی

( دل آرا شرکاء )



دل آرا شرکا و سروده بسیار زیبا به مناسبت روز پدر





از وجود پر مهرت پدر

زندگیم شده گلگون

تو که خود واژه عشقی

تو که خود

آغاز سرنوشت دل آرایی

از تو رسید همه هستی من

نبض مرا ببین

چه بی وقفه میزند

این نوای آهنگین

از وجود توست

پدر دوستت دارم

پدر دوستت دارم

( دل آرا شرکاء )



دل آرا شرکا و شعر بسیار زیبا به مناسبت روز مادر






هم آرزوی تو

در آن ترانه هاست

در آن شبنم گلهاست

در آن آرزوی پروانه هاست

در آن جریان جویبارهاست

در آن نگاه پر از عشق مادر

می توان زیست دل آرا

مادر عزیزم روزت مبارک

( دل آرا شرکاء )



۱۳۹۹ مرداد ۱, چهارشنبه

۱۳۹۹ تیر ۲۸, شنبه

دل آرا شرکا _ روز جهانی بشر دوستی


روز بین المللی انسان دوستی

سروده و شعر بسیار زیبا از بانو دل آرا شرکا رو تقدیم شما و همه مددجویان میکنم 


که گیرد دست او

اویی که رنج می کشد

از حوادث رفته بر او

اویی که درمانده است

در جنگ و خشونت

یا که در قحطی و مصیبت

یا که در بلایای طبیعی ،

آیا شیردلی هست ؟

آیا انسانی پیدا می شود ؟

چشمان پر از انتظارش

هنوز می جوید

نجات دهنده خویش را

او حتما می آید

در لباس یک بشردوست

صلیب سرخ و هلال احمر

یا یک ناجی آتش نشان

یا در پوشش اورژانس

یا که در لباسی ... دل آرا ... می آید

او که گذشته است از راحتی

و آسایش و زندگی خود

دراز میکند ، دستان پر مهرش را

و می گیرد دستان تو را

تویی که گرفتار شدی

در حادثه و مصیبت روزگار

( دل آرا شرکاء )

29/5/99

19 اوت ( آگوست )

19-8-2020

 


۱۳۹۹ تیر ۲۴, سه‌شنبه

دل آرا شرکا _ شعر در وصف روزجهانی لغو برده داری


شعر و سروده بسیار تأثیر برانگیز از بانو دل آرا شرکا رو تقدیم شما میکنم .

 

در دستانم بود روزنامه ای

نوشته بود در بالای صفحه

روز جهانی لغو برده داری

بود در زیر آن متن

چند عکس تأثرانگیز

با دیدن آن صحنه ها

اشکم فرو ریخت

دیدم چهره بَرده گانی

از کشورهای گوناگون

که خورده بودند فریب

و ربوده شده بودند

با زور و تهدید

گمارده بودند آنها را

در کارهای سخت و اجباری

در معدن و کارخانه

یا که گدایی و ازدواج اجباری

در دنیای مدرن امروز

چنین ظلمی

جای تعجب داشت

غمگین شد دلم به حال آن

نگون بختان سیه روز

تسکین دادم دلم را

و گفتم دل آرا

شاید که فردا

تمام مردم دنیا

جمع شدند و یک صدا

برکندن ریشه

ظلم و ستم را از دنیا

( دل آرا شرکاء )

2/5/99

23-8-2020

23-7-2020


۱۳۹۹ تیر ۲۱, شنبه

دل آرا شرکا _ روز بهزیستی و تامین اجتماعی و هفته بهزیستی


 

نگاه منتظرم دوخته شده بود

به انتهای خیابان شلوغ

شاید که برسد اتوبوس از آن راه دور

بود ظهر تابستان

و بس بیداد میکرد گرما بی امان

به ناگاه صدایی ظریف و کودکانه

فرا خواند مرا

دیدم کودکی خردسال

که با دستانی کوچک

گرفته بود به سویم

بسته آدامسی را

و بر روی صورتش داشت

آثار خراش و کبودی

خواستم که او بنشیند در کنارم

پرسیدم از او

سرگذشت رفته بر او

او گفت : از پدری که

هنگام تخریب خانه ای ویرانه

مرده بود زیر آوار آن خانه

و مادرش که کار میکرد تمام وقت

در خانه دوست و آشنا

اما دست مزد او کفاف نمی داد

اجاره خانه و خرج شش بچه را

او را میفرستاد با آشنایی

تا کار کند و بیاورد لقمه نانی

و گاهی نیز کتک میخورد

از آن همسالان بزرگتر از خود

غمگین شدم از احوال آن کودک

با خود اندیشیدم

آیا می شود به او کمکی کرد ؟

یادم آمد از اخبار روز پیشین

که میگفت از حمایت یتیمان

و کودکان کار و زنان سرپرست خانوار

توسط اداره ای خوب و نیکوکار بهزیستی

با گوشی ام گرفتم 123

آمد صدایی دل آرا از آن سو

گفت : بهزیستی بفرمایید

 ( دل آرا شرکاء )



۱۳۹۹ تیر ۱۸, چهارشنبه

دل آرا شرکا _ روز ادبیات کودکان و نوجوانان و روز جهانی کتاب کودک


 سروده و شعر زیبا از بانو دل آرا شرکا رو تقدیم شما و همه کسانی که دوست دار فرهنگ کهن ایرانی هستند می کنم .

 

یکی بود و یکی نبود

زیر گنبد کبود

توی یک آپارتمان کوچک

کوچولویی بود ناز و قشنگ

ولی بود پرخاشگر و زودرنج

پدر و مادرش بودند شاغل

او تنها بود در عصر حاضر

اتاقی داشت پر اسباب بازی

از اسپایدرمن و آدم آهنی

در دلش

او دوست نداشت آنها را

او می رفت در عالم مجازی

با تبلت و گوشی

او می کشت همنوعان مجازی

در آن عالم خیالی

یا که می دید تلویزیون

با آن کارتون های

ترسناک و پر توهم فضایی

تا اینکه بعد سالهای دور

مادر بزرگ دل آرای او

رسید از آن راه دور

تا که دید نوه رنگ پریده رنجور

او را کشید در آغوش پر مهرخویش

از آن روز مادر بزرگ او

می پخت برای او

غذاهای رنگارنگ و خوشمزه محلی

و می گفت

از قصه های شیرین قدیمی

از آن ادبیات کهن ملی

و گاهی با مواد دور ریختنی

می ساخت برایش عروسک

و چیزهای دوست داشتنی

یه روزکشید تکه پارچه ای

بر سر مشتی کاغذ پاره

و آن شد نوزاد قنداقی

برای هر دو می خواند لالایی

و او می دید خواب های رنگی

کوچولو را می برد

به پارک سر کوچه

او بازی می کرد

با بچه های همسایه

تا که رسید

وقت رفتن مادر بزرگ

مادر بزرگ دل آرا رفت

و کوچولو ماند تنها

در دنیای پر حسرت و آه

 

( دل آرا شرکاء )

18/4/99

2_4_2020        14/1/99




دل آرا شرکا و شعری زیبا به مناسبت روز جهانی پناهندگان

 این شعر زیبا از بانو دل آرا شرکا رو تقدیم شما خوانندگان محترم میکنم .

 

شب است

و دشت آرامیده در سکوت

و خفته اند آن مردمان

آواره از جنگ و دود

اما هنوز جنگ

در رویای خفتگان

غوغا میکرد

دیروز دیده بودم

در چشمان پر اشک او

نهان شده بود

آن سرگذشت رفته بر او

هم در آن پناهگاه

او را دیدم فراغ بال

همچون کبوتری دل آرا

در شوق و آرزوی پرواز

روز جهانی پناهندگان روز تو شد

ای کودک آواره

ای مادر در خون گریسته

ای پدر داغ دیده

امروز تمام مردم دنیا

به تو می اندیشند

به آینده و نقش تو در فردا

 ( دل آرا شرکاء )

31/3/1399  

20_6_2020




۱۳۹۹ تیر ۳, سه‌شنبه

دل آرا شرکا و شعر به مناسبت روز مبارزه با سلاح های شیمیایی و میکروبی


شعری بسیار زیبا از بانو دل آرا شرکا رو تقدیم حضورتون میکنم

 

اشک از دو گونه اش جاری بود

آخر او را دل هوایی بود

هوای آن یار سفر کرده

که هنوز یادش

در دل او بود زنده ،

وقتی شده بود ، با او نامزد

او جوانی بود خوش قامت

دلیر و پر همت

تا که کرد ، عزم رفتن

به جبهه های نبرد

با دل و شجاعت

تا که دفاع کند از میهن

تا به ناموس ، نرسد دست نامحرم

و چه دیر می گذشت

آن روز ها و ماه ها

و بعد از آن همه ندیدن ها

آن بی خبری ها

برگشت آن یار دل آرا

از جنگ با صدامی ها

با شوق دوید به سوی همسر

همسری که شده بود نحیف و لاغر

از زخم هایی که خورده بود بر پیکر

صدای خوش همسر

دیگر نبود مثل گذشته

گرفته بود و خس خس میکرد سینه

گره می خورد آن نوایش

با سرفه های پی در پی بی امانش

از آن روز نفس همسر

بسته شده بود به آن

کپسول های اکسیژن

آخر هنگام مبارزه دلاور مردانه

شده بود شیمیای

در آن جنگ ناعادلانه

بدنش پر بود ز آثار تاول ها

که میگفت از آن

مسمومیت با گازهای شیمیایی

هرگز درمان نداشت آن درد شیمیایی

بود کمیاب و گران داروهای شیمیایی

از آن روز همسر بود بیمار

 و نداشت خواب راحت

تا که پرگشود

از آن بدن شیمیایی رنجور

با آن همه احوال

که رفته بود ؛ بر همسر

رزمنده او ،

بود خوشحال و خرسند

از آن دفاعی که کرده بود ، از وطن

بر لبش بود لبخند دل آرا

که می دید در امنیت ، هم وطنان را

( دل آرا شرکاء )




دل آرا شرکا و سروده به مناسبت روز جهانی قربانیان خشونت

 


شعر  بسیار دلنشین و زیبای خانم دل آرا شرکاء رو تقدیمتون میکنم . 

 

می گویند که امروز هست

روز جهانی قربانیان خشونت

پرسیدم ، زمادر خویش

که این روز با نام جهانی اش چیست؟

او گفت : عزیزکم

یادت هست که دیروز

کتک خورده بود

کوکب خانم ، از همسر خود

گفتم : بله مادر

شکسته بود دست و بازویش

گفت : یادت هست ، آن روز

همسایه روبرو

فلک کرده بود ، بچه هایش

گفتم : بله مادر

شده بودند خورد و کبود ، بچه هایش

گفت : دیدی که امروز

نشان میداد تلویزیون

آن سیاه پوستانی که شکنجه شدند

 به دست سفید پوست

گفتم : بله مادر

غمگین شد دلم ، از بهر آن مظلومان

مادرم گفت : بله کودک دلبندم

بسیاری از مردم دنیا

متاثر شدند از بهر ایشان

تا که شدند ، حامی ستم دیدگان

و امروز را نهادن

روز جهانی قربانیان خشونت

که شاید مرحمی دل آرا شوند

از بهر دل زخم خورده ایشان

( دل آرا شرکاء )




دل آرا شرکا و شعر به مناسبت روز جهانی مبارزه با مواد مخدر


شعر و سروده بسیار زیبا از بانو دل آرا شرکا را به شما خواننده محترم و گرامی ، تقدیم میکنم.

 

در روزی زیبا

که میخواندن گنجشک ها

در معبر پیاده ، دیدم

جوانکی بر زمین فتاده

با چهره ای لاغر و رنگ پریده

در لباسی ژنده و آلوده

او ، از حال کنون خود ، بی خبر بود

او گیج و منگ ، در دام اعتیاد فتاده بود

او تنها بود و گرفتار

هر چند بود گنهکار و سیه کردار

آخر کجایند آن پدر و مادر

که او را پروراندن

و او ، اکنون فتاده در دام اعتیاد

امروز که روز جهانی

مبارزه با مواد مخدر است

حال آن جوانک تاثر داشت

کاش هر پدر و مادری

اکنون آگاهی دهد به فرزند دلبند

از فریب و وسوسه هولناک دیو اعتیاد

شاید که نجات یابد

جگر گوشه او در فردا

( دل آرا شرکاء )




۱۳۹۹ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

دل آرا شرکا _ مناسبت روز جهانی بیابان زدایی

به مناسبت روز جهانی بیابان زدایی

شعر و سروده زیبای بانو دل آرا شرکاء رو به مناسبت روزجهانی بیابان زدایی به شما و تمام انسان های خوبی که با عشق از طبیعت نگهداری میکنند و به رشد و توسعه آن میپردازند تقدیم میکنم ❤

 

دوباره دلم عزم سفر کرد

به سوی آن شهر و کوهپایه

بر لبم لبخند نشسته بود

از تصور دیدن آن

کوه و جنگل و شهر دوباره

در دلم می خواندم نغمه های دل آرا

وَه که چه زیبا بود

آسمان آن شهر در بهار پارسال

تا که رسیدم به آن شهر و دیار

و دیدم بُرج هایی ، سر به فلک کشیده

بَر بٌلندای آن کوه از وسط نیمه شده

حمل میکرد جرثقیلی

تکه های مانده باقی

از آن کوه رویایی

و از سویی بار میزد کامیونی

تکّه های مانده باقی

از جنگل آن حوالی

دگر آبی نبود آسمان آن شهر

در کنار آن بیابان

آلوده بود ، هوای آن شهر

دلم غمگین شد ، از آن همه ظلمی

که رفته بود بر طبیعت

اشکم را فرو ریختم

و بر دلم نوید دادم

که شاید دوباره ، شُد بیابان زدایی

از آن شهر و منطقه

شاید که فردا ترمیم شٌد

 آن لطمه های رفته

هر چند که دگر نیست

 آن کوه برافراشته

 

( دل آرا شرکاء )        

27 /  3 / 1399   و    17 /  6 / 2020

                          


دل آرا شرکا و سروده ای به مناسبت روز جهاد کشاورزی

 

به مناسبت روز جهاد کشاورزی

شعر و سروده دلنواز بانو " دل آرا شرکاء" رو ، به شما خواننده عزیز و تمام انسان های خوبی که در جهاد کشاورزی شرکت میکنند تقدیم میکنم .

 

من میکارم دانه گندمی

در دامان طبیعت

من کِشت میکنم

گندم زاری از طلا

درون دستان من است

آن جواهرسرسبز رویا

من در اندیشه ام دارم ،

آن آسایش فردایت

تو از من میخری

آن میوه گل معرفت

در جهاد کشاورزی من

می دانم

کسی گرسنه

سر بر بالین نمی گذارد

چرا که من کاشته ام

گندم زاری در دل طبیعت


( دل آرا شرکاء )   

27 /  3 / 1399

 


دل آرا شرکا _ سروده بسیار زیبای رخ سیمین

ویدیو شعر بسیار زیبای رخ سیمین از بانو دل آرا شرکا ویدیو شعر بسیار زیبا از بانو دل آرا شرکاء با نام رخ سیمین جلوه ای کرد رخ شیرین چون قندت ه...